عنوان: از پژوهش به رسانه؛ داستان یک مهاجرت
داستان، از دیگران شروع میشود. دیگرانی که در حوزه فرهنگ اثرگذارند و مایی که با همه عشق و ارادت و توانمندی … اثرمان محدود به دل خودمان میشود. آیا آنها از دستهای پشت پرده برخوردارند و ما نه؟ آیا در مغز آنها سلولهای متفاوت و نابی است که در مغز ما نیست؟ آیا آنها یا همان دیگران، دست و پا و مغز اضافه تری دارند که ما نداریم؟
هوشمان که بد نیست … پژوهشمان که گاهی توانمند است و بدک نیست … پس مشکل کجاست؟ میشود خیلی ساده رفت سراغ تحلیلهای منفی از دوره و زمانه و گفت ایادی شیطان قوی هستند، یا گفت اصلا روزگار همینطور است که حرف حق ضعیف و مستور بماند … اینک با این توجیهها میتوانیم به بازنشستگی خودخواسته و زودهنگام تن در دهیم و اشعاری در باب دست روزگار بخوانیم. اما چه سود؟! بیچاره فرهنگی که معطل چنین تحلیلگرانی بماند!
اندک تفحصي در احوال دیگران و تلاش در راستای مطالعه تاریخ خودمان و مطالعه تخصصی در علوم ارتباطات و رسانه و هنر باعث میشود کم کم از آسمان ذهن به زمین عمل بیاییم و راه و رسم بازی را یاد بگیریم. «هنر» کجای ذهن ماست؟ «رسانه» چطور؟ چقدر از آن اطلاع داریم؟ چقدر ابزار روزآمد «مدیریت فرهنگی» به کارمان آمده است و آن را جدی گرفتهایم؟ اینک زمان کوچ است، تحول است، گذر است … بزرگترین مانع اما؛ خود خود ذهنیتهای ماست.
تجربه اندوخته اینجانب در تاسیس دو دفتر مطالعاتی و هنری بر مبنای علوم روز مدیریت رسانه و نیز مدیریت هنری ميتواند ذهنیت بسیاری از مدیران و متولیان فرهنگی و حتی مدیران مدارس را قدري دستخوش تغيير كند تا در زمانه سخت حاضر، رکود و عقب ماندگی فرهنگی را جبران کنند.
تجربه ارائه این بحث در میان مدیران و همکاران مؤسسات، نشان داده که استقبال فراوانی از این مطلب میشود و خواهان و طالب مییابد. گویی گم شده خود را یافته اند و بی درنگ به تکاپو میافتند. میتوانم بگویم هم مطلب بسیار نو و تازه است و هم درست بر نقطه دردی تمرکز دارد که اکثر متولیان فرهنگی از آن غافلند و حتی گاهی نسبت به آن بیمهری دارند. این مطالب با تکیه بر علوم روز رسانه و ارتباطات و نیز با اتکا به اصول مدیریتی ارائه میشود و میتواند راهگشای بسیاری تحولات در حوزه فرهنگ و دین باشد. به خصوص اگر به فکر تربیت نسلی پویا و کارآمد باشیم؛ چه در حوزه خانواده و فرزندان و چه در حوزههای کلانتر مدارس و واحدهای آموزش عالی.